از عصر تاسوعا تا ظهر عاشورا

سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش امیدوارم لحضات خوبی رو باهم سپری کنیم هر چی بخواین اینجا هست همه جوره فقط یکم بگردین .خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

از عصر تاسوعا تا ظهر عاشورا عصر تاسوعا فرا رسيده است، خورشيد غروب مي کند، اصحاب حسين (ع) که بال بر مسلخ عشق نهادند در انتظار فردا هستند. زمين و آسمان نيز در انتظارند تا صبح عاشورا فرا رسد. خورشيد غروب مي کند و روز به شب مي رسد و شبي آغاز مي شود که براي حسين (ع) و يارانش حکايت ها دارد.شبي که حسين (ع) با ياران وفادارش براي آخرين بار سخن مي گويد. حسين (ع) نزديک غروب تاسوعا پس از آن که از طرف دشمن مهلت داده مي شود( يا پس از نماز مغرب) در ميان ياران وفادار خويش قرار مي گيرد و اين خطابه را ايراد مي نمايند: « خدا را به بهترين وجه ستايش کرده و در شدايد و آسايش و رنج و رفاه در مقابل نعمت هايش سپاسگزارم. خدايا! تو را مي‌ستايم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشيدي و قرآن را به ما آموختي و با دين و آيين آشنايمان ساختي و به ما گوش (حق شنو) و چشم ( حق بين) و قلب (روشن) عطا فرمودي و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندي. اما بعد، من اصحاب و ياراني بهتر از ياران خود نديدم و اهل بيت و خانداني باوفاتر و صديق‌تر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاي خير دهد.» آن گاه مي فرمايد:« جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده مي شوم و در محلي به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت مي رسم و اکنون وقت اين شهادت رسيده است. به اعتقاد من همين فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستيد و من بيعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مي دهم که از اين سياهي شب استفاده کرده و هر يک از شما دست يکي از افراد خانواده مرا بگيرد و به سوي آبادي و شهر خويش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زيرا اين مردم فقط در تعقيب من هستند و اگر بر من دست يابند با ديگران کاري نخواهند داشت، خدا به همه شما جزاي خير و پاداش نيک عنايت کند!» امام حسين (ع) براي آخرين بار ياران وفادارش را آزمايش مي کند؛ حضرت در شب عاشورا ، با صراحت شهادت خويش را اعلام مي نمايد؛«قد قرب الموعد؛ يعني هنگام شهادت فرا رسيده است»، «. من فردا كشته مي‌شوم ، و همه شما هم با من كشته مي‌شويد،و احدي از شما باقي نمي‌ماند»؛ از شهادت قاسم بن الحسن و فرزند خود: عبدالله و آتش فروختن در خندق و بسيار وقايع ديگر خبر مي دهد؛ و به يارانش اجازه مرخصي مي دهد؛ بيعت از آنان برمي دارد و از آنان مي خواهد که از تاريکي شب استفاده کنند و راه شهر و ديار خويش را پيش گيرند. عکس العمل ياران آن بزرگوار که هر کدام با بيان خاص، وفاداري خود را به آن حضرت و استقامت و پايداري خويش را تا آخرين قطره خون اعلام مي دارند، شنيدني است؛ ياران وفادار آن حضرت عرض مي کنند:« شکر خدايي را که ما را به ياري تو گرامي داشت.» اولين کسي که پس از سخنراني امام(ع) لب به سخن مي گشايد، برادرش عباس بن علي(ع) هست. او چنين مي گويد:« لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنين روزي را نياورد که ما تو را بگذاريم و به سوي شهر خود برگرديم.» نكته‌اي كه ذكر آن در اينجا ضروري به نظر مي‌رسد سئوالي است كه قاسم بن الحسن از حضرت امام حسين (ع) دارند‎؛ قاسم بن الحسن مي‌گويد: اي عمو‏، من چه‏؟ آيا جزء شهدا هستم؟ حضرت به جاي جواب، سئوال مي‌كند: مرگ را چگونه مي‌بيني؟(مي‌خواهد كوركورانه تصميم نگيرد، و احياناَ احساسات خويشي او را تحريك نكند، بلكه با اختيار و قصد قربت الهي، قدم بردارد.) قاسم بن الحسن مي‌فرمايد:«احلي من العسل»: «از عسل بر من شيرين‌تر است»؛ بعد از اين جواب‏، امام مي‌فرمايند: «تو هم جزء شهدا هستي». در اينجا امام (ع)‏، طوري مطرح مي‌كند كه اين كلام در تاريخ بماند؛ و آيندگان شيوه و حركت امام را كه انتخاب و اختيار آزادانه بود، بفهمند و درس بگيرند؛ مبادا آيندگان بگويند كه: امام، يارانش را از روي احساسات، تحريك كرد. امام حسين (ع) نگاهي به فرزندان عقيل مي کنند و چنين مي فرمايند:«حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم براي شما بس است، من به شما اجازه دادم برويد.» آنان در پاسخ امام چنين مي گويند: در اين صورت اگر از ما سؤال شود که چرا دست از مولا و پيشواي خود برداشتيد چه بگوييم؟ نه، به خدا سوگند! هيچ گاه چنين کاري را انجام نخواهيم داد؛ بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فداي راه تو مي کنيم و تا آخرين مرحله در رکاب تو مي جنگيم. يکي ديگر از ياران صديق و باوفا آن حضرت، مسلم بن عوسجه چنين مي گويد: ما چگونه دست از ياري تو برداريم؟ در اين صورت در پيشگاه خدا چه عذري خواهيم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمي شوم تا با نيزه خود سينه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشير در اختيار من است با آنان بجنگم و اگر هيچ سلاحي نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان مي روم تا جان به جان آفرين تسليم کنم. سعد بن عبدالله نيز مي گويد: به خدا سوگند! ما دست از ياري تو برنمي داريم تا در پيشگاه خدا ثابت کنيم که حق پيامبر را درباره تو مراعات نموديم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته مي شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده مي کنند، باز هم هرگز دست از ياري تو برنمي دارم و پس از هر بار زنده شدن به ياري ات مي شتابم؛ در صورتي که مي دانم اين مرگ يک بار بيش نيست و پس از آن نعمت بي پايان خداست. زهيربن قين وفاداري خويش را چنين بيان مي دارد: يابن رسول الله! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمايت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو يا يکي از اين جوانان بني هاشم از مرگ نجات يابيد. خبر اسارت فرزند محمد بن بشيرحضرمي( يکي از ياران آن حضرت) به وي مي رسد، محمد مي گويد:«خودم و پسرم را در راه خدا به حساب مي‌آورم، من دوست ندارم كه پسرم در تنگنا باشد و من بعد از او باقي بمانم.» امام حسين (ع) سخن او را مي شنوند و به او مي فرمايند:«خدا تو را رحمت كند بيعتم را از تو برداشتم،آزاد هستي برو در مورد آزاد سازي پسرت تلاش كن.» محمد بن بشير اين چنين جواب مي دهد: «به خدا سوگند! من هرگز دست از تو برنمي دارم! درندگان مرا بدرند و زنده بخورند اگر از تو جدا گردم.» امام حسين (ع) پنج لباس يماني قيميتي به او مي دهد و مي فرمايد:« اينها را به پسر ديگر خود بده تا به عنوان فديه آنها ببرد و به كفّار بدهد و برادرش را از اسارت آزاد سازد.» حضرت وفاداري ياران خويش را مي بيند و براي آنان دعا مي کند: « جزاکم الله خيرا؛ خدا به همه شما پاداش نيک عنايت کند»، سپس قاطعانه و صريح مي فرمايد:« إني غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما، و حتي قاسم و عبدالله شيرخوار، نيز با من کشته خواهند شد.» همه ياران آن حضرت با شنيدن اين بيان يک صدا چنين جواب مي‌دهند: ما نيز از خداي بزرگ سپاسگزاريم که با ياري تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشيد. اي فرزند پيامبر! آيا ما نبايد خشنود باشيم از اين که در بهشت با تو هستيم؟» طبق نقل خرائج راوندي، آنگاه امام پرده را از جلو چشم آنان کنار مي زد و يکايک آنان محل خود و نعمت هايي که در بهشت برايشان مهيا شده است مشاهده مي نمايند. آري امام حسين (ع) آخرين آزمون استواري ياران وفادارش را در شب عاشورا انجام مي دهند و چه نيکو، ياران مخلص و وفادار آن حضرت، پيروز و سربلند از اين آزمون بيرون مي آيند، به گونه اي که حضرت مي فرمايد: «وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فيهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِيَّةِ دُونى اِسْتيناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه.»: «به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان ديدم، به كشته شدن در ركاب من چنان مشتاقاند كه طفل شيرخوار به پستان مادرش!»

[ یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, ] [ 12:41 ] [ امیر حسین یار ویسی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،