جامعه شناسي مرگ و مردن

سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سکوت تنهایی شب در برکه ای خاموش امیدوارم لحضات خوبی رو باهم سپری کنیم هر چی بخواین اینجا هست همه جوره فقط یکم بگردین .خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

جامعه شناسي مرگ و مردن كليفتون برايان ترجمه عليرضا رضايت از آنجا که مساله مرگ مساله‌اي مبتلابه همه بشريت است، مرگ پژوهي نيز اساسا حوزه اي بين رشته اي است و لذا يکي از رشته هايي که در قرن حاضر به اين مساله ورود پيدا کرده، جامعه شناسي است. مقاله حاضر مسائلي که در زمينه مطالعه مرگ مطرح شده و نيز موضوعاتي که ناظر به جامعه شناسي مرگ است را مورد توجه قرار مي دهد. نويسنده کوشيده است تا حد امکان فهرستي از ادبيات پربار و متنوع مرگ پژوهي از گذشته تا کنون را معرفي کند؛ در عين حال، به اهم رشته هايي که با مرگ پژوهي به نوعي مرتبط هستند نيز در خلال مباحث اشاره کرده است. *** مرگ و مسائل مربوط به آن از زمان پيدايش تمدن بشري از جمله موضوعات سرنوشت ساز، بحث انگيز حوزه انديشه و گفتمان جامعه شناختي بوده اند. طيِ قرن ها دانشمندانِ بسياري از حوزه ها تاملات خود را در خصوص موضوع مرگ مستندسازي کرده اند. فيلسوفان معناي مرگ و زندگي را مورد توجه و تامل قرار داده اند. الهيدانان کوشيده اند تا واقعيت هاي مربوط به آخرت شناسي ها را اثبات کنند. مورخان هزاران مدل از رفتار مربوط به مرگ در گذشته را مستندسازي کرده اند. شعرا و رمان نويسان با حالتي شاعرانه از مرگ و مردن سخن مي گويند. باستان شناسان ويرانه ها و دست ساخته هايي کشف کرده اند و معناي اين کشفيات را با توجه به الگوهاي حيات و مرگ در ميان قبايل باستاني تفسير مي کنند. دانشمندان و پزشکان ابعاد فيزيولوژيکي حيات و مرگ را کاويده اند. مبلغان از الگوهاي ناشناخته اي از رفتار و باورهاي مربوط به مرگ در ميان اقوام ابتدايي خبر داده اند که آنها با اين باورها و رفتارها سال هاست که زيسته و آنها را پاس داشته اند. اخيراً انسان شناسان ارزش ها، مناسک، و مراسم هايي در ارتباط با مرگ را از اقوامِ پيش از کتابت و بوميان مناطق مختلف مورد بررسي قرار داده اند. بنابراين، تا قرن بيستم مجموعه عظيمي از منابع، اطلاعات، و دانش بوجود آمد که همه حول موضوع مرگ و مردن و موضوعات مرتبط با آن گرد آمده بود. اما جاي يک چيز در اين ميان خالي بود و آن هم پژوهش هاي آکادميک در حوزه روانشناسي و جامعه شناسي در خصوص مرگ بود، هر چند فرويد پيش تر (که در فاصله سده هاي 19 و 20 مي زيست) از موضوعاتي مانند تفاوت بين سوگواري و ماليخوليا(سودا) و روند پرداختن به مرگ سخن گفته بود. سوگواري فرايندي طبيعي است که معطوفِ تجربه ي غم و اندوه به هنگام مرگ يک عزيز است. ماليخوليا عارضه اي است ناظر به افسردگي. او همچنين در خصوص مفهوم اعتقاد انسان به جاودانگي شخصي بحث کرده است. در حقيقت، فرويد بر اين بود که ما نمي توانيم نگراني در مورد مرگ خودمان را تجربه کنيم و اظهار داشت که مرگ خود ما در واقع بسيار غير قابل تصور و باور نکردني است؛ در اصل، هيچ کس به مرگ خود باور ندارد... و در حوزه ناخودآگاه، هريک از ما به جاودانگي خود اعتقاد داريم. از جهت جامعه شناختي، اميل دورکيم، نخستين جامعه شناس فرانسوي، پژوهش هاي مفصلي در خصوص ميزان خودکشي و اينکه چگونه اين ميزان مي توان با ابعاد مختلف ثبات اجتماعي در ارتباط باشد انجام داد. او نتايج پژوهش خود را در باب خودکشي در آغاز اين قرن منتشر نمود و تک نگاشتِ او در 1951 در آن زمان به اثري کلاسيک و ماندگار بدل گرديد. مرگ پژوهي در گذشته و حال بيان تکامل تاريخي جامعه شناسي مرگ و مردن امري چالش برانگيز است زيرا مطالعه مرگ آنچنان بين رشته اي شده که دشوار بتوان بسياري از رشته هاي پژوهشي را از رشته هاي ديگري که به ابعاد اجتماعي مرگ و مردن پرداخته اند جدا نمود. به دليل ترکيب پيچيده ي پژوهش هاي بين رشته اي جامعه شناختي که مجموعه ي دانش مربوط به مرگ و مردن را شکل داده اند، برخي نويسندگان مايلند عناويني عام تر از جامعه شناسي مرگ، روانشناسي مرگ و امثالهم را بکار برند. برخي، ادبيات و منابع مربوط به اين موضوع را در يک موضوع کلي تري به نام مرگ پژوهي گنجانده اند، در حاليکه برخي ديگر در باب موضوع "جنبشِ مرگ آگاهي" سخن گفته اند. در خصوص مرگ پژوهي، پاين(1977) گفته است که مرگ پژوهي به مثابه رشته اي دانشگاهي پديده اي کاملا جديد است که به اوايل دهه 1960 باز مي گردد. اين عنوان ناظر به گرايش به مرگ و مردن است که در ميان دانشمندان علوم اجتماعي از اواسط تا اواخر دهه هاي 1950 و 1960 بوجود آمد و منجر به ايجاد دوره هاي درسي در کالج در دپارتمان هاي مختلفي شد که به ابعاد گوناگون مرگ و مردن مي پرداختند. آغاز به کار چند نشريه علمي با محوريت اين موضوع؛ برگزاري همايش ها و کارگاه هاي آموزشي؛ و انتشار کتب درسي، تک نگاشته ها، و جزوات در باره مرگ و مردن از جمله اقداماتي بود که در اين زمينه صورت گرفت. عنوان جنبش مرگ آگاهي ناظر به احياي گرايش علمي به مرگ و مردن پس از نيم قرن وقفه در دوران "انکار مرگ" است. دوکا(2003) مي نويسد: اصطلاح جنبش مرگ آگاهي ناظر به شبکه اي از افراد، گروه ها و سازمان هاي پراکنده اما مرتبط با هم است. افراد و گروه هايي که در اين شبکه ي گسترده هستند بر يک چيز تمرکز دارند و آن مرگ، مردن و مصيبت است(هر چند ممکن است لزوما هدف، الگو و روش يکساني در اين خصوص نداشته باشند). بسياري از دانشمنداني که به مساله مرگ و مردن مي پردازند صرفا از عنوان مرگ پژوهي براي اشاره به ادبيات بين رشته اي، در هم بافته، و اغلب ناپايدار و نيز چشم اندازها و استراتژي هاي پژوهشي نظري مختلف استفاده مي کنند که براي بررسي ابعاد اجتماعي مرگ، مردن و مصيبت بکار مي رود. در طول دو دهه نخست قرن بيستم، منابع علوم اجتماعي در باره اين موضوع سخن نمي گفتند، جز اينکه تعدادي از کتاب هاي انسان شناسي با موضوع آداب و رسوم و رفتار ( از جمله مراسم هاي خاکسپاري) برخي فرهنگ هاي پيش از کتابت و عاميانه منتشر شدند. براي نمونه مي توان به آثار فريزر 1913؛ ريورز 1911؛ تيلور 1926 و مالينووسکي 1938 اشاره کرد. تا دهه 1920 دانشمندان علوم اجتماعي گرايشي محدود نسبت به موضوعات مرگ و مردن داشتند. واندرلين آر. پاين(1977) در اثر مشروح و دقيق خود در خصوص تحول اجتماعي-تاريخيِ مرگ پژوهي گزارش مي دهد که در دهه هاي 1920 و 1930 چندين مقاله و کتاب علوم اجتماعي در اين زمينه منتشر شد. پاين در اثر خود به تحليل انتقادي گِبهارت (1928) از مراسم خاکسپاري در آمريکا و مسئول امور کفن و دفن اشاره مي کند. تاکيد اصلي او بر هزينه ي خاکسپاري است که به زعم وي بسيار گزاف بوده است. جالب اينجاست که اين انتقاد از هزينه بالاي خاکسپاري به مدت بيش از هفتاد سال موضوع گفتمان علميِ پژوهش در خصوص مرگ گرديد. تاکيد بر کارگردان مراسم خاکسپاري، محل برگزاري مراسم، و فعاليت هاي اجتماعي مربوط به خاکسپاري همچنان يکي از مولفه هاي اصلي پژوهش در باره مرگ تا به امروز بوده است. پاين(1977) همچنين به پژوهش توماس اليوتِ جامعه شناس اشاره مي کند که عمدتا روي اندوه و مصيبت کار کرده است. اين تاکيد بر اندوه و مصيبت نيز به يکي از گرايش هاي پژوهشي در علوم اجتماعي بدل شد. پاين در پژوهش جامع خود درباره اين موضوع به دو دانش مرتبط با مرگ نيز اشاره مي کند که در دهه 1940 پديد آمدند. او همچنين از کتاب سيلويا آنتوني(1940) با نام کشف مرگ توسط کودکان ياد مي کند. اين کتاب در خصوص تجارب کودکان از مرگ سخن مي گويد. مساله ي مرگ آگاهي در سال هاي بعد به موضوعي عمده در حوزه مرگ پژوهي بدل شد. افزون براين، پاين در خصوص اهميت پژوهشِ روانپزشکي به نام اريک ليندمان بحث کرده است؛ او در 1944 مقاله اي در باره موضوع اندوهِ شديد و نحوه غلبه بر آن به چاپ رساند. به اعتقاد ليندمان اندوه امري طبيعي است که مي توان بر آن فائق آمد. اساس کار او در اين پژوهش بازماندگان آتش سوزيِ Coconut Grove در بوستون در 1942 بود که در آن 490 نفر مردند. پس از نيم قرن پرهيز از موضوع مرگ و مردن در ايالات متحده، تلفات انساني جنگ جهاني دوم را نمي توان از ياد برد يا پنهان کرد. چندين کشور از جمله روسيه، آلمان در اين جنگ شرکت داشتند که تلفات نظامي و غير نظامي بيشماري دادند. روزنبرگ و پک(2003) گزارش مي دهند که در طول جنگ جهاني دوم 20 ميليون نظامي و 30 ميليون غير نظامي کشته شدند. حمله بمب افکن هايي که هامبورگ و درسن در آلمان را بمباران کردند و بمباران اتمي هيروشيما و ناکازاکي در ژاپن سبب شد در هر حمله دست کم يکصد هزار نفر غير نظامي کشته شوند. دامنه ي تخريب بمباران اتمي با قابليت نابودي ميليون ها نفر هيچگاه از اذهان ما پاک نخواهد شد و مرگ بار ديگر مهم ترين دلمشغولي مردم شده است. مردم از طريق تلويزيون مي توانند براحتي از جنگ ها، بلاياي طبيعي، و حوداث مختلف مرگ آور مطلع گردند. لذا اينکه مرگ مجدداً موضوعِ گفتمان عمومي و خصوصي و علمي و دانشگاهي گردد امري اجتناب ناپذير است. احياي گرايش به مرگ به جنبشِ مرگ آگاهي معروف شده است(دوکا، 2003). در کنار اين جنبش، تلاش هاي عالمانه اي وجود دارد که به بررسي، تحليل و ارزيابي ابعاد اجتماعي مرگ و مردن مي پردازند. اگر چه اين جنبش در دهه 1950 آغاز شده بود اما سرآغاز دقيق گرايش علمي گسترده و جديد به مساله مرگ موضوعي مناقشه برانگيز است. دوکا(2003) گفته است اين جنبش از همايشي آغاز شد که توسط هرمان فيفل در 1956 در انجمن روانشناسي آمريکا برگزار گرديد. گروهي از دانشمندانِ علاقمند به حوزه مرگ و مردن در اين همايش شرکت کردند. دوکا اين رويداد را اينگونه توصيف مي کند: جنبش مرگ آگاهي به مثابه جنبشي اجتماعي موفقيت چشمگيري در نيمه آخر قرن بيستم داشته است. از زمان گردهمايي کوچک دانشمندان در نشست حرفه اي 1956 هزاران دوره درسي در سطح کالج در باره موضوع مرگ و مردن ارائه شده است. پاين(1977) خاطر نشان مي کند که يکي از جامعه شناسان به نام ويليام کيفارت نخستين پژوهش تجربي-جامعه شناختي در خصوص مرگ را در 1950منتشر نمود که به طور خاص به مساله وضعيت پس از مرگ مي پردازد. احياي گرايش به مرگ در سطح ملي احتمالا از چند سال پيش تر همزمان با پيدايش يک داستان خيالي آغاز شده است. در 1948 اِولين آرتور سَنت جان وو، رماني با عنوان عزيزِ دل منتشر کرد. اين اثر يک موفقيت در سطح ملي بود و کتابي خواندني در بسياري از کالج ها گرديد. اين رمان نشان مي دهد که مرگ جنبه اي طنزآميز(و در عين حال غم انگيز) دارد و انسان مي تواند به مرگ بخندد و به نوعي با آن سرگرم گردد. اگر مردم به نحوي مثبت به اين رمان خنده دار در مورد مرگ پاسخ دهند(که اين کار را کرده اند) در اينصورت مرگ مي تواند بار ديگر موضوعي مورد علاقه براي عموم مردم و متعاقباً براي دانشمندان گردد. رابرت دبليو هبنستاين در تز دوره کارشناسي ارشد خود در 1949 مطالعه اي جامعه شناختي از جنبش مرده سوزان در ايالات متحده ارائه کرد. لازم به ذکر است که هبنستاين پژوهش خود را بيش از آنکه معطوف مرگ و مردن کرده باشد به گردانندگانِ مراسم خاکسپاري پرداخته است. در همان سال هبنستاين و ويليام لمرز(1955) کتابي با عنوان تاريخ مراسم خاکسپاري در ايالات متحده منتشر کردند. در همين راستا کتاب ديگري از آنها منتشر شد که سنت هاي خاکسپاري در جهان خارج (1960)نام داشت. کتاب نخست سرشار از جزئيات تاريخي بود و کتاب دوم مطالعه اي کاملا بين فرهنگي بود. بدون شک تعدادي از دانشمندان در حوزه مرگ و مردن درگير پژوهش در باب اين موضوع از طريق پژوهش در زمينه جامعه شناسي کار و جامعه شناسي حرفه اي(شغلي) شده اند. تقريبا در همين زمان تعدادي از کتاب هاي علمي درباب مرگ و مردن پديد آمد که به جنبش مرگ آگاهي سرعت بيشتري بخشيد. در 1955 يکي از انسان شناسان اجتماعيِ انگليسي به نام جئوفري گورِر در مقاله اي که در کتابي به ويراستاري خود نوشت، از گرايش فرهنگي جامعه جديد به انکار يا ناديده گرفتن مرگ بحث کرده و عوامل پيشيني اي که سبب اين گرايش شده اند را مورد بررسي قرار داده است. در 1965 کتاب گورر تجديد چاپ شد و به يکي از آثار تاثيرگذار در زمينه مرگ و مردن بدل گرديد. در 1959 جامعه شناسي آمريکايي به نام لي روي بومن کتابي تحت عنوان آيين خاکسپاري آمريکايي منتشر نمود. کتاب او در واقع انتقادي بود از هزينه هاي گزاف مراسم هاي خاکسپاري، اعمال اسراف آميز و پر هزينه ي کفن و دفن و صنعت تدفين. اين کتاب در آن زمان و حتي امروز مخاطبان بسياري پيدا نکرد و از آن زمان هم در محافل آکادميک تاثير چنداني نداشت، اما الگويي شد براي کتاب هايي که بعدها در اين زمينه منتشر شدند؛ اين کتاب ها اگر نگوييم مخالف سرسخت، اما منتقد جدّيِ هزينه هاي سرسام آور آيين هاي خاکسپاريِ آمريکايي ها و صنعتِ تدفين شدند. پاين به کتاب هارمر(1963) تحت عنوان هزينه ي گزافِ مردن اشاره مي کند که تلقيِ کاملا منفي اي نسبت به هزينه هاي بالاي خاکسپاري در آمريکا دارد. در همان سال کتابي تجاري با عنوان شيوه آمريکاييِ مرگ به قلم جسيکا ميتفورد(1963) منتشر شد که تاثيري فوق العاده بر مردم آمريکا بر جاي گذاشت و يک شبه به کتابي پرفروش بدل گرديد. در اين کتاب نظير همان انتقادهاي بومن اما به شکلي ژورناليسيتي تر بيان شده بود. دوکا(2003) اثر ميتفورد را برگرفته از سنت هوچيگري مي داند. کتاب ميتفورد نه تنها در داخل کشور پرفروش بود بلکه موضوع آن در جاهاي ديگر نيز تاثير گذار شد. دوکا(2005) اظهار مي دارد که گرايش به برگزاري مراسم يادبود و صرف هزينه هاي کمتر براي مراسم تدفين يکي از دستاوردهاي کتاب ميتفورد بود. دوکا در ادامه مي افزايد گرايش به برگزاري مراسم يادبود که در اثر کتاب ميتفورد بوجود آمد منجر به ايجاد انجمن هاي محلي شد که اين انجمن ها تدارکات مربوط به مراسم هاي خاکسپاري را با هزينه اي معقول در اختيار بازماندگان متوفي قرار مي دادند. يکي از کتاب هاي حائز اهميت در باره مرگ و مردن را روانشناسي به نام هرمان فيفل(1959) نگاشته است: معناي مرگ. در اين کتاب که مجموعه اي از چند مقاله است شماري از ابعاد مهم مرگ و مردن از جمله خودکشي، ترس از مرگ، مرگ و هنر مدرن، مرگ و دين، مرگ از نگاه کودکان، و مقالات متعددي در باب فلسفه و مرگ مورد بررسي قرار گرفته اند. تعدادي از دانشمندان جديد مانند پاين و دوکا مرگ پژوهيِ فيفل را يکي از تاثيرگذار ترين کتاب هاي زمان خود دانسته اند. دوکا معتقد است اين کتاب مطالعه مرگ را مشخصا تبديل به رشته اي دانشگاهي کرده است و طيف وسيعي از موضوعات و مسائلي را در خصوص مرگ در اختيار دانشمندان قرار مي دهد. در 1958 جامعه شناسان مختلف با کتاب هايي در حوزه روشنگري و ارتقاء آگاهي مواجه شدند که بررسي جامعه شناختي مرگ و مردن را تسريع کرد و همچنين کوشيدند جامعه شناسي مرگ را به عنوان يک حوزه پژوهشي مشروعيت دهند. از جمله شخصيت هاي برجسته در اين کار مي توان به ويليام فانس و رابرت فولتون (1958) اشاره کرد که مقاله اي با عنوان جامعه شناسي مرگ: حوزه پژوهشيِ فراموش شده، را به چاپ رساندند. مطالعه مرگ راه خود را به مثابه مطالعه اي بين رشته اي تا به امروز ادامه داده است. در اين رابطه، در ماه مه 1963 نشريه ي American Behavioral Scientist موضوع خاصي تحت عنوان پژوهش اجتماعي و بيمه عمر را منتشر نمود.اين مقاله بر پژوهش اجتماعي تاکيد داشت که به مرگ و مردن و موضوع بيمه عمر مي پرداخت. کساني که در اين باره مطلب مي نگاشتند شامل افرادي از صنعت بيمه عمر و نويسندگاني از چند حوزه علوم اجتماعي بودند. از آن جمله مي توان به رابرت مرتون، تالکوت پارسونز، کينگسلي ديويس، و ماتيلدا وايت ريلي اشاره کرد. پارسونز در مقاله خود تحت عنوان پژوهشي کوتاه در باب مرگ در جامعه آمريکايي درباره اين باور بحث مي کند که جامعه آمريکايي، فرهنگي است که مرگ را انکار مي کند. او چندين تلقي اجتماعي از مرگ را مطرح مي کند که عمدتا ناظر به کنترل و مهار مرگ است تا انکارِ آن. پاين نشان مي دهد که فولتون تابدانجا پيش رفت که براي نخستين بار پيشنهاد ايجاد واحد درسي درباره مرگ و مردن در دانشگاه مينسوتا در آمريکا در 1963 را مطرح کرد. هر چند گفته شده که پيش تر از او جان مورگان که استاد فلسفه بوده است در يکي از دانشگاه هاي کانادا اقدام به ايجاد يک دوره درسي درباره مرگ کرده است. از ديگر نقاط عطف در جامعه شناسي مرگ و مردن در اواسط دهه 1960 اتفاق افتاد. فولتون(1965) مقاله خود را با کتابي تحت عنوان مرگ و هويت تکميل کرد. اين کتاب از چند رشته به طور همزمان براي بررسي مساله مرگ استفاده کرده است. پاين اين مجموعه را يکي از عالي ترين مجموعه هايي توصيف مي کند که در زمان خود نگاشته شده است. او در ادامه مي افزايد که اين کتاب واجد کتابنامه اي غني است که تاکنون در باب مرگ گردآوري شده است. در همان سال دو جامعه شناس به نام هاي بارني گلاسر و آنسلم اشتراوس(1965) کتابي با نام آگاهي از مردن منتشر کردند. اساس کار آنهادر اين کتاب پرداختن به روند اجتماعي مردن و به طور خاص مردن در بيمارستان بود. اين دو محقق معناي مرگ را در بيمارستان بررسي کردند و در عين حال به تعامل بين بيماران و اعضاي خانواده به مثابه يک فرايند اجتماعي پرداختند. گلاسر و اشتراوس در 1968 کتاب ديگري تحت عنوان زمان مردن منتشر ساختند. آنها در اين کتاب مرگ را به مثابه مقوله اي که واجد مسيري است که در آن مي توان به بيماران الگويي از مردن نشان داد را مفهوم سازي کردند. کتاب آنها نشان مي دهد که چگونه الگوهاي مردن موقتي بر پرسنل بيمارستان و خانواده و معنا و تفسير راه هاي گوناگون مرگ تاثير مي گذارد. از ديگر آثار منتشر شده در اين رابطه مي توان به کتاب درگذشتن: سازماندهي اجتماعي مردن به قلم سادناو(1967) اشاره کرد. در اين کتاب نيز بافت مردنِ سازمان يافته و سازماندهي اجتماعي مراقبت بيمارستاني و بيماران درحال احتضار مي پردازد. در 1966 پاين براي نخستين بار در کالج دارموت يک دوره ي بين رشته اي با عنوان "مرگ" برگزار کرد. رابرت بلانر(1966) مقاله اي تحت عنوان مرگ و ساختار اجتماعي به چاپ رساند. او در اين مقاله معتقد است که مرگ از حيث مناسبات اجتماعي تاثيري مخرب بر سازو کارهاي اجتماعي دارد. يکي از فرضيه هاي او آن است که جامعه کساني که مي ميرند را با کاستن از ارزش اجتماعيِ کهنسالي دست کم مي گيرد و با اين کار تاثيرات مخرب مرگ را کاهش مي دهد. شايد يکي از نقاط عطف علمي در تکامل مطالعه اجتماعي مرگ و مردن کتابي است با نام درباب مرگ و مردن به قلم دکتر اليزابت کوبلر راس (1969). او پنج مرحله روانشناختي-جامعه شناختيِ مردن را مطرح مي کند و مي گويد بيماران از اين مراحل بايد عبور کنند. در نهايت، بيمار به مرحله پنجم يعني مرحله پذيرش ميرسد که در آن مي تواند با آرامش و سکون با مرگ مواجه مي شود. کتاب کوبلر راس و نيز مقالات و ديگر نوشته هاي او از جمله منابع و مراجع مهم در حوزه مرگ پژوهي است. نظريه او در باره پنج مرحله مرگ امروزه يکي از مولفه هاي برنامه درسي و کاري متخصصان، پرستاران، روانپزشکان و ديگر علوم رفتاري است. دوکا درباره کوبلر راس مي گويد: پيام او پيامي بود که تکنولوژي ضد انساني را رد مي کرد و از مرگي طبيعي استقبال مي کرد و حتي در پايان زندگي نيز امکان رشد و بالندگي مي ديد که تمام آن در فرهنگ آمريکايي در دهه 1960 طنين انداز بود. در 1968 نگارنده مقاله حاضر نشريه ي جديدي با عنوان سمپوزيوم جامعه شناسي در دانشگاه کنتاکي منتشر نمود. اولين شماره اين نشريه به موضوع مرگ اختصاص يافت. موضوع مرگ توجه بسياري را جلب نمود و اقبال فراوان يافت. در 1966 دو رواشناس به نام هاي ريچارد کاليش و رابرت کستنبام نشريه اي با عنوان Omega در زمينه و موضوعات مربوط به مرگ تاسيس کردند. در 1970 اين نشريه تبديل به يک ژورنال علمي شد. تا اواخر سال هاي دهه 1960 مطالعه مرگ و مردن روال و خط سير خود را پيدا کرد و مرگ پژوهي به مثابه يک حوزه مطالعاتي صاحب هويت شد. دوره ها و واحدهاي درسي مختلف در اين زمينه در دانشگاه ها و کالج ها شکل گرفتند. و چند سال بعد مجموعه اي از کتاب ها و مقالات و ديگر مطبوعات با موضوع مرگ و مردن پديد آمدند. جامعه شناسي مرگ اکنون به عنوان يک حوزه پژوهشي تخصصي پذيرفته شده اما رشد و تکامل ادبيات مرگ پژوهي همچنان به مثابه يک مقوله و تلاش بين رشته اي ادامه دارد و جدا کردن سازوکار جامعه شناختي از سازوکار ديگر علوم رفتاري امري دشوار است. جامعه شناسي مرگ به عنوان بخشي از سازوکار مرگ پژوهي در فاصله سال هاي 1970 تا 2006 شاهد رشد و تکامل قابل ملاحظه اي از جهات مختلف بوده است. در 1970 نخستين کتاب درسي در حوزه جامعه شناسي مرگ به قلم گلن ام. ورنون تحت عنوان جامعه شناسي مرگ: تحليلي از رفتار مرتبط با مرگ منتشر شد. محور پژوهشي اين کتاب مسائلي است که در سال هاي اوليه دهه 1970 مطرح بود از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد: معنا و تفسير مرگ، ترس از مرگ و مردن، مردن به مثابه فرايندي اجتماعي، زمان مرگ و حفظ و بقاي حيات، خاکسپاري، اندوه و ماتم، و در نهايت بازسازي يا بازيابي تعادل در نظام اجتماعي اي که مرگ آن را بر هم زده است. اين کتاب در دوره هاي مرگ پژوهي و خاصه دپارتمان هاي جامعه شناسي به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت. در عين حال، با توجه به اينکه مطالعه مرگ امري بين رشته اي است، عنوان اين کتاب يعني جامعه شناسي مرگ، سبب شد ساير دپارتمان ها از اين کتاب استقبال چنداني نکنند. شماري از کتاب هاي ديگر نيز در باره مرگ در سالهاي اخير منتشر شده است از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره کرد: مرگ: چشم اندازهاي موجود، ادوين اشنيدمان (1976)؛ مرگ، جامعه و تجربه انساني، به قلم رابرت کستنبام(1977)؛ ادراک مرگ و مردن نوشته ي سندرا گالاديرز ويلکاکس و ماريلين ساتون(1977)؛ رويارويي با حقايق به قلم هانلور واس(1979)؛ مرگ: واپسين مواجهه تاليف دال هارت(1979)؛ و واقعيت اجتماعي مرگ، نوشته ي کتي چارماز(19780). در طول دهه 1980 چندين عنوان کتاب ديگر نيز درباره مرگ و مردن به نگارش درآمد: مرگ، اندوه، و روابط نوع دوستانه به قلم ريچارد کاليش(1981)؛ کاليش در اثر پيشين خود، مرگ و مردن را از چشم اندازي بين فرهنگي مورد بررسي قرار داده بود. از جمله کتاب هاي معروف در اين زمينه که در مدت کوتاهي به چاپ هفتم رسيد کتاب آخرين رقص: مواجهه با مرگ و مردن نوشته ي لين آن داسپلدر و آلبرت لي استريکلند است. به طور کلي، سال 1985 سالي پربار براي کتاب هاي حوزه مرگ بوده است: کتاب مردن، مرگ و اندوه نوشته لوئيس آي کِن؛ مرگ، اندوه و سوگواري نوشته ي مردن در چرخه ي حيات: بررسي چشم اندازهاي اجتماعي، بيوپزشکي و روانشناختي به قلم جان استفنسون؛ ادراک مرگ، مردن و اندوه نوشته ي مايکل لمينگ و جورج ديکنسون؛ کتاب اخير که در سال 2006 به چاپ ششم رسيد عمدتا در کلاسهاي درس تدريس مي شود. در اواخر دهه 1980 چند اثر ديگر نيز درباره مرگ پژوهي منتشر شد: مردن و مرگ: غلبه، مراقبت و ادراک نوشته ي جودي اوک و گنه ازيل؛ مرگ در ميانه حيات: تاثيرات فرهنگي و اجتماعي بر مرگ، اندوه و سوگواري نوشته ي جک کامرمان(1988)؛ پايان: جامعه شناسي مرگ و مردن نوشته ي مايکل کرل(1989)؛ و مردن و اندوه: دوران حيات و چشم اندازهاي خانواده به قلم آليسيا اسکينر کوک و کوين آن اولتن برونز (1989). از 1990 كتاب هايي به صورت درامد به مرگ و مردن منتشر شد. نخستين آنها كتاب مرگ ومردن: حيات و زندگي به قلم كور و ناب(1994) است. كتاب بعدي كتاب مرگ، سوگواري و نوع دوستي نوشته ي رابرت مارون(1997) است. و در نهايت كتابي تحت عنوان كيفيت زندگي: خوب زيستن، خوب مردن به قلم جنت لمبك(2003) است. اين فهرست كتب مربوط به درامد به مرگ فهرست جامعي نيست. علاوه بر كتاب هاي فوق الذكر تعدادي از كتاب ها به قلم روانشناسان،‌جامعه شناسان و متخصصان رشته اي ديگر نيز به نگارش درآمده است. اما اغلب اين كتاب ها توسط جامعه شناسان براي استفاده در دوره هاي مقدماتي مربوط به مطالعه مرگ مورد استفاده قرار گرفته است. متون اصلي در طي 36 سال گذشته يعني از دهه 1970 به بعد به تاريخ و تكامل مطالعه مرگ و مردن پرداخته اند. نكته جالب در بررسي اين منابع آن است كه طيف موضوعي اين كتاب ها طيِ ثُلثِ قرن گذشته تقريبا تغييري نكرده است. گويي كه حوضي از موضوعات وجود داشته كه هر رشته قدري از آن برگرفته است. هر كتاب تركيب خاصي از موضوعات را در بر مي گيرد و اين تركيب خاص است كه هر كتاب را ممتاز مي كند. تعدادي از كتاب ها تركيبي از موضوعاتي را در بر مي گيرند كه تقريبا مشابه كتاب هاي ديگر است. اين پوشش متفاوت در موضوعات منتج به دو مقوله شده كه از حيث جهت گيري كاملا مجزا هستند. برخي متون عمدتا به موضوعاتي اختصاص دارند كه ناظر به تعامل شخصي،‌عواطف،‌و ابعاد ذهني مرگ هستند. از جمله اين موضوعات مي توان به ترس از مرگ،‌فرايند اجتماعي مرگ،‌ تعامل بين اعضاي خانواده،‌ بيماران، ‌و پرسنل بيمارستان، اندوه و سوگواري اشاره كرد. اين دسته از متون به طور خاص ناظر به موضوعات و مسائل شخصي-ذهني مرگ هستند. اين نوع از كتاب ها را روانشناسان، پيري شناسان، متصديان امر سلامت و بهداشت و يا كساني كه به نوعي با امور روحاني سروكار دارند ار قبيل روحانيون، كشيش ها،‌ فيلسوفان و الهيدانان مي نويسند. اين متون چشم اندازي اجتماعي-روانشناختي و پزشكي-اجتماعي دارند. و از حيث جهتگيري،‌ صبغه اي درماني دارند. دسته ديگري از كتاب ها كتاب هايي هستند كه جهت گيريِ انسانشناختي-جامعه شناختي دارند. اين كتاب ها عمدتا معطوف مسائلي از جمله خاكسپاري، مراقبت از جسد، ميزان مرگ و مير،‌علل مرگ،‌ علت شناسي مرگ، مرور آخرت شناسي ها، و موضوعات مرتبط مانند تجارب نزديك مرگ، ميزان خودكشي و ...است. اين دسته از منابع بيش از آنكه قابليت كاربرد داشته باشد توصيفي است و از حيث جهت گيري صبغه ي اطلاع رساني دارد. و نويسنده آن نيز عمدتا جامعه شناس است. دوره هاي اصلي و مقدماتي مرگ پ‍‍‍‍ژوهي دوره هاي چند رشته اي اند و در دپارتمان هاي مختلف ارائه مي شوند. اما بازار تنوع طلب است و نويسندگان مي كوشند چشم اندازها و جهت گيري هاي مختلف وگوناگون در زمينه مطالعه مرگ را بررسي كنند. نكته آموزنده در اينجا آن است كه وقتي كتاب هاي جديد را با كتاب هاي مثلا دهه 1970 مقايسه مي كنيم متوجه مي شويم كه اين كتاب ها واجد تصوير، نمودار، جدول هستند در عين حال موضوعات تقريبا يكسان است هر چند ترتيب آنها متفاوت شده است. برخي موضوعات جديد به اين كتاب ها افزوده شده است. از آن جمله اند: قوانين مربوط به مرگ،‌ مباحث مربوط به تجارب نزديك به مرگ،‌ جنگ، تروريسم و ... . تفاوت قابل توجه كتاب هاي جديد در زمينه مرگ با كتاب هاي متقدم تر آن است كه در كتاب هاي جديد،‌مباحث متكي به ادبياتي غني و ذكر پژوهش هاي پيشين است. اما واقعيت آن است كه جدا كردن تاليفات يا چشم اندازهاي جامعه شناختي از رشته هاي ديگر با گرايش مرگ پژوهي امري دشوار است. به نظر مي رسد كه پارامترهاي اصلي مرگ پژوهي بنيان گذاشته شده است و تنها كار باقي مانده پر كردن خلاء ها و بررسي تفاوت هاي جزئي در اين زمينه است. گسترش مطالعات مربوط به مرگ همانگونه که پيش تر اشاره شد در اواسط دهه 1960 تنها تعداد معدودي دوره هاي مربوط به مرگ و مردن البته به صورت پراکنده ارائه شد که نخستين آنها دوره فولتون در 1963 و پس از آن دوره پاين در 1966 بود. اما تادهه 1960 دوره هاي مرگ پژوهي در کالج ها و دانشگاه ها عمدتا توسط روانشناسان، جامعه شناسان ، و ديگر دست اندرکاران علوم انساني و اجتماعي برگزار شد. موضوع آموزش مرگ(مرگ شناسي) في نفسه هم دانشگاهيان را مجذوب خود کرد و هم ديگر متصديان امر بهداشت و سلامت و نيز حوزه هاي مشاوره. اين امر سبب شد در دانشگاه ها تقاضاي براي برگزاري دوره هاي درسي مرگ و مردن به سرعت بالا رود. در کنار اينها موسسات مرگ پژوهي و مرگ شناسي نيز تاسيس شدند. يکي از اين مراکز و موسسات، مرکز مطالعات روانشناختي مرگ، مردن و رفتار مرگ آور است که در آوريل 1969 توسط رابرت کستنبام در دانشگاه واين تاسيس شد. مرکز ديگر را رابرت فولتونِ جامعه شناس در جولاي 1969 در دانشگاه دانشگاه مينسوتا تاسيس کرد. به گفته دوکا اين دو محقق تا 1971 بيش از 600 دوره و واحد درسي در زمينه مرگ و مردن ايجاد کردند. و تاسال 1978 بيش از يک هزار دوره درسي در اين زمينه در ايالات متحده بوجود آمد و بيش از 30 هزار دانشجو در اين دوره ها ثبت نام کردند. به موازات افزايش علاقه وگرايش به موضوعات مربوط به مرگ و مردن منابع آموزشي فراواني از قبيل فيلم، ويدئوکليپ، و کاسِت هاي فراواني نيز توليد شد و اين امر سبب افزايش هرچه بيشتر دوره هاي درسي در اين زمينه گرديد. در دسترس بودن اين مواد آموزشي و کمک آموزشي يکي از عوامل مهم معرفي مرگ و مردن و مسائل مربوط به آن به مدارس ابتدايي و راهنمايي بود. در سال 1976 سازماني حرفه اي و چند رشته اي به نام مرکز مرگ شناسي افتتاح گرديد. نام اين سازمان بعدها به انجمن مشاوره و مرگ شناسي تغيير کرد. اين سازمان از زمان تاسيس تاکنون کانون رشد و گسترش مرگ شناسي و جنبش مرگ آگاهي بوده است. نشريه مرگ پژوهي در 1971 منتشر شد اما تا سال 1977 بيشتر دوام نياورد. هانلور در 1977 نشريه جديدي به نام مرگ شناسي منتشر نمود نام اين نشريه بعدها به مطالعات مرگ تغيير کرد. اين نشريه به همراه نشريه ي Omega در نهايت به نشريات رسمي انجمن مشاوره و مرگ شناسي تبديل شدند. نشريات ديگري نيز در زمينه مطالعات مرگ پديد آمدند که به آنها اشاره مي کنيم: نشريه ي Markers در 1980؛ نشريه مطالعات تجارب نزديک به مرگ در بهار 1988؛ نشريه آمريکايي Loss, Grief, and Care ( 1996)که بعدها به نشريه ي Social Work in End of Life & Palliative Care تغيير نام داد. در سالهاي اخير پس از آنکه متون اصلي و مباني مربوط به حوزه مرگ انديشي منتشر شدند مجموعه هايي به صورت مُنتخبات (برخي توسط جامعه شناسان و برخي نيز توسط دانشمندان علوم ديگر) نيز پديد آمدند. البته در حوزه جامعه شناسي تک نگاشت هايي نيز منتشر شد که برخي از آنها بعدها در چاپ هاي بعدي ضميمه ي مجموعه ي دانش مربوط به مرگ پژوهي شدند. از جمله اين تک نگاشت ها مي توان به کتاب مردگان و زندگان نوشته ي وارنر(1959) اشاره کرد. يکي از بخش هاي اين کتاب برخي ابعاد نمادگرايي اجتماعي و تلقي جامعه را در خصوص مرگ و مردگان و گورستان هاي محلي بررسي مي کند. از ديگر نمونه ها در اين زمينه کتاب مرگ، اندوه، و سوگواري به قلم جئوفري گورر(1965) انسان شناس اجتماعي انگليسي است. ارنست بيکر، انسان شناس فرهنگي آمريکايي نيز کتابي دارد تحت عنوان انکار مرگ. اما سرآمد تمام تک نگاشت ها در زمينه مرگ به سال 1981 باز مي گردد زمانيکه فيليپ آريس(مورخ اجتماعي فرانسوي) کتاب معروف هنگامه ي مرگ ما را نگاشت. نظريه آريس اين بود که در گذشته هاي دور مرگ از نگاه جامعه امري اجتناب ناپذير، قابل پذيرش، طبيعي و همراه با آرامش بوده است؛ در طول زمان ودر طي قرون اين ديدگاه تغيير کرده است آنچنان که اين پديده به امري ترسناک، مستور، پزشکي شده، کثيف، و مطرود بدل شده است. استاد يار دين پژوهي در دانشگاه بوستون، استفان پروترو(2001) تک نگاشتي مفصل در خصوص مرگ از منظر جامعه شناختي به چاپ رسانده تحت عنوان تطهير شده با آتش؛ اين کتاب در واقع بررسي تاريخ اجتماعي گورستان در ايالات متحده است. برخي تک نگاشت ها نيز به مساله مرگ در فرهنگ هاي ديگر پرداخته اند. از نمونه هاي آنها مي توان به اثر هيکارو سوزوکي(2001) اشاره کرد تحت عنوان بهاي مرگ: صنعت خاکسپاري در ژاپن. افزون بر تک نگاشتها دائره المعارف هايي نيز با موضوع مرگ و مردن به چاپ رسديده است: دائره المعارف مرگ، ويراسته ي رابرت کستنبام(1989)؛ دائره المعارف پديده ها و باورهاي پس از مرگ، ويراسته ي جيمز اويس(1995): چاپ بعديِ اين دائره المعارف در سال 2001 تحت عنوان مرگ و کتاب آخرت: دائره المعارف مرگ، تجربه نزديک به مرگ و حيات پس از مرگ روانه بازار نشر شد؛ جديدترين دائره المعارفي که در حوزه مرگ منتشر شده، دائره المعارف مرگ و مردن ويراسته ي کسِل ساليناس و وينز است که در 2005 روانه بازار شد. داگلاس ديويس، استاد مطالعات ديني و الهيات نيز به جنبه ديگري از مرگ پرداخته است: گورستان. دائره المعارف گورستانِ او در 2005 منتشر شد. شايان ذکراست که اين منابع و مراجع مختلف که از ابعاد گوناگون مرگ سخن مي گويند همگي توسط دانشمندان و انديشمندان حوزه هاي گوناگون علوم نوشته و ويراسته شده اند. جامعه شناسي مرگ ارتباط بسيار تنگاتنگي با رشته هاي ديگر دارد آنچنانکه نمي توان آن را خارج از جريان مرگ پژوهي به آساني مورد بررسي قرار داد. موضوعاتي که اخيرا در قالب مقاله در نشريات در باره مرگ به چاپ مي رسد به جز دو مورد خاص و نادر اغلب همان موضوعاتي است که در ابتدا وجود داشته است. اما گرايشي که اخيرا رواج پيدا کرده گرايشي است که نمونه آن را مثلا مي توان در مقاله کاکس، گرت، و گراهام(2004-2005) با عنوان "مرگ در فيلم هاي ديزني: برايندهاي آن براي درک کودکان از مرگ" و مقاله گودرام(2005) تحت عنوان "تعامل بين انديشه و احساس در پيِ خبرِ قتل يک عزيز" مشاهده کرد. نمونه ديگر مقاله اي است که اساسا از يک ژانر جديد در حوزه نگاه به مرگ حکايت دارد: مقاله برين(2004) با عنوان "مردگان و زندگان در سرزمين صلح: جامعه شناسي معبد ياشوکوني". به طور کلي، پژوهش در باره مرگ شامل موضوعات ذيل مي شود: تحليل هاي جمعيت شناختي از ميزان مرگ و مير؛ اميد به زندگي؛ سبب شناسيِ بيماري؛ مطالعات مربوط به نوع نگاه به اضطراب و نگراني در خصوص مرگ و ترجيحات و سلائقي که در زمينه مراسم خاکسپاري وجود دارد؛ اوتانازي؛ حق تصرف در جسم؛ تحليل قوم نگارانه ي رفتار مربوط به تدفين؛ تاريخ و بوم شناسي گورستان ها؛ تحليل رفتار پرسنل پزشکي با بيمار؛ تحليل تاريخي تحولات مربوط به آخرت شناسي؛ شکل تدفين؛ رفتار خاکسپاري؛ رفتار مربوط به مردن؛ رفتار مربوط به پرسنل پزشکي نسب به بيماراني که در لحظات پاياني زندگي هستند؛ و مطالعات بين فرهنگي مربوط به رفتار مرتبط با مرگ. به نظر مي رسد پربار ترين و ثمر بخش ترين پژوهش ها در خصوص مرگ و مردن، ايجاد پارادايم هاي نظري و تيپ شناسي هاي تحليلي درباره رفتار مربوط به مرگ است. از آن جمله مي توان به مراحل مردنِ کوبلر راس(1969)؛ يا طرح تکامل تاريخيِ آخرت شناسي، مراسم خاکسپاري توسط استفن سان(1985) اشاره کرد. نظر به مجموعه پژوهشي جامعي که توليد شده و طرح هاي نظري و تيپ شناسي هاي تحليلي که از اين ادبيات برخاسته است، ديگر ترديدي باقي نمي ماند که پژوهش در حوزه مرگ (از جمله پژوهش هاي جامعه شناختي) به مرور زمان نظري تر خواهند شد. به هر روي، شايد تعداد حوزه ها و شاخه هاي جامعه شناسي که همانند جامعه شناسي مرگ مجال و فرصت براي پژوهش در آنها فراوان باشد چندان زياد نيست. ذات و بافت (مطالعه) مرگ از حيث تکرار مرگ، حالات مرگ، معناي مرگ، ترس از مرگ، فرايند خاکسپاري، تجربه اندوه و سوگواري، يادبود و بزرگداشت، خودکشي و اوتانازي، و غيره اين قابليت را دارد که دچار تحولات عميق گردد. اين تغييرات واجد معناي بسيار مهمي براي حوزه هاي متعدد و مختلف حيات اجتماعي ماست و در واقع، کلِّ نظام جمعي ما را تحت تاثير قرار مي دهد. دانشمندان حوزه جامعه شناسي مرگ در آينده برنامه هاي پژوهشي فراواني در سر دارند.



[ چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, ] [ 14:23 ] [ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ،